از غم بال درآوردن

از غم بال درآوردن
پتر هانتکه
ترجمهی پویا رفویی
حقیقتش اینکه، ادبیات در نظرش صرفاً داستانهایی از گذشته بود، نه هرگز رؤیاهایی از آینده؛ در آنها همهی چیزهایی را پیدا میکرد که از دست داده بود و دیگر هیچوقت جبران مافات نمیشد. در اوایل زندگیاش، از هر تصوری از آینده دست کشیده بود. ازاینرو دومین بهارش صرفاً در حکم تجلی رجعت تجربهی ماقبل بود.
ـ از متن کتاب
ادبیات یادش نداد تا به فکر خودش بیفتد، بلکه حالیاش کرد که خیلی دیر شده، از کجا که میشد برای خودش کسی باشد.