
ناخمن
(هفت داستان و سه مقاله)
لئونارد مایکلز
ترجمهی مهتاب کلانتری
ناخمن، که اصل عبری آن نحمان (به آرامش رسیده) میشود، استاد ریاضیات است؛ او در قطعیترین علوم استاد است. اما آرامشی که ناخمن در پایان داستانهایش به آن میرسد بهخاطر این یقین نیست. برعکس، بهخاطر گمشدگیست و حیرانی. راوی در آخر داستان ناخمن در مسابقۀ اسب دوانی میگوید: «اصلاً به یاد نمیآورد ماشین را کجا پارک کرده. هزاران ماشین بود. گیج شده بود، درمانده، مثل کودکی گمشده، و با این حال چیزی از شادیش کم نشده بود. دیر یا زود ماشینش پیدا میشد. این احساس آنقدرها هم بد نبود، احساس گمشدگی.»
معرفی کتاب ناخمن در روزنامه شرق:
روزنامه شرق شماره ۲۶۱۹، چهارشنبه ۹ تیر:
«یک روز در نوامبر ١٩٧٧، لنی نشست و فقط در هفت ساعت داستانی نوشت درباره ریاضیدانی به اسم ناخمن. برخلاف معمول، بدون اینکه چندان تغییری در آن بدهد، ناخمن در بهار سال بعد در مجله تریپنی ریویو چاپ شد.» بدینترتیب داستانهای «ناخمن» شکل گرفت و بهگفته همسر و ویراستارِ این مجموعهداستان تمام هفت داستان در یک نشست و در هفت ساعت متوالی نوشته شدند. داستانهای بعدی درباره شخصیت ناخمن نیز در پارتیزان ریویو و نیویورکر چاپ شدند. مایکلز وقتی در سال ٢٠٠٣ از دنیا رفت، داستانهای ناخمن را برای چاپ در کتاب آماده کرده بود. «در سال ١٩٨٠، رافائل ناخمن، سخنران مهمان رشته ریاضیات دانشگاه کراکو، برنامه بازدیدش از آشویتس را، که پدربزرگ و مادربزرگش در آنجا مرده بودند، لغو کرد و در عوض درخواست بازدید از گتویی را کرد که آنها در آن زندگی کرده بودند. کنسول امریکا، درک سالیوان تعجب کرد. مگر همه نمیخواستند آشویتس را ببینند؟» این آغاز داستان اولِ مجموعه «ناخمن» است که نام مجموعه را نیز دارد. «ناخمن اهل لسآنجلس»، «ناخمن در مسابقه اسبدوانی»، «انگاره ماقبل آخر»، «سوختن ناخمن»، «معما که تمامی ندارد» و «رمزشناسی» داستانهای این مجموعهاند. «این داستانها اوج قصهنویسی او و از مهمترین نمونههای داستانی نوشتهشده در ادبیات آمریکا و مهمترین گواه بر تشخص تکنیکی و زبانی مایکلز هستند.» آنطور که در مقدمه یا «بهجای مقدمه» کتاب آمده است؛ ناخمن، قهرمان این داستانها، از بسیاری جهات خود مایکلز است. این دیگر تعجبی ندارد وقتی حرفهای مایکلز را در مقالهاش «شخصی و فردی» خوانده باشیم. ناخمن مثل خود مایکلز استاد دانشگاه است؛ یهودی است و پدر و مادرش مهاجران لهستانی؛ بعضی خاطرات مایکلز را میتوان عینا در این داستانها دید. ازقضا این مقاله در آخر همین مجموعه داستان هم آمده است، همراه با دو مقاله دیگر: «درآمدی بر زندگی در داستان» و «ییدیش من». او در مقاله «شخصی و فردی» از مصائب نوشتن مینویسد. از این دشواری که از خود ننویسد. «هیچچیز نباید سادهتر از صحبت از روشهایی باشد که من با آنها از خودم مینویسم، اما من پی بردهام که اصلا اینطور نیست. درواقع قبل از هر چیز میخواهم بگویم که یکی از مشکلات بزرگ من، هنگام نوشتن از خودم این است که چطور فقط و فقط از خودم ننویسم.»و بعد برای بسط نظریاتش در این باب سروقت اسپینوزا، شکسپیر، مونتنی و دیگران میرود. بعد صورتبندی خود را با فرقگذاشتن میان جنبه فردی و شخصی ارائه میدهد: «هنگام نوشتن از خودم درمییابم که بیشتر به ارزشهای بیانی فرم و ارتباط آن با جنبه شخصی علاقهمندم تا به رازگشایی خاص از زندگی فردیام.» خودِ مایکلز داستانهایش را نوعی توصیف از واقعیت میداند.
او در مقاله «درآمدی بر زندگی در داستان» مینویسد، وقتی از او میپرسند فلان یا بهمان داستان او یعنی چه، به نظرش میرسید که معنایی ندارد. «واقعیتی را توصیف میکند، یا خیلی کلی بگویم انگار درباره فضای رایج است.» اما نه داستانی بازنمایانه از زندگی موجود. «داستانی درباره اینکه زندگی در آخر قرن بیستم چگونه است.»
دیدگاهتان را بنویسید: