
هفتهٔ مقدس
لوئی آراگن
ترجمهٔ محمدتقی غیاثی
حوادث «هفتهٔ مقدس»، حوادث هفتهای است بین ۱۸ مارس ۱۸۱۵ تا روز ۲۵ همین ماه. ۱۸ مارس، برای مسیحیان مؤمن، روز «شاخه نخل»، عید «نخلبندان»، به یاد استقبال از حضرت مسیح در اورشلیم، است. ۲۵ مارس، روز جشن پسه، آغاز پاک، روز رستاخیز مسیح است.
حوادث این یک هفته دستمایهٔ قصه دلنشینی است که شباهتی به قصههای دیگر ندارد. از یاد نبریم که اولاً آراگن شاعر بزرگی است، ثانیاً هنرمند نظریهپردازی است. حوادث هفته مقدس سال ۱۸۱۵ دستاویزی است تا آراگن روند انقلاب کبیر فرانسه را بکاود، بازتابهای اجتماعی آن را از دیدگاه عقیده خود وارسد، شاه، افراد خاندان سلطنتی، تیمساران، تفنگداران شاه، وزیرانی چون شاتو بریان، نویسنده بزرگ و بنیانگذار رومانتیسم فرانسه، کنت دارتوآ، برادر عیاش شاه، که بعداً به نام شارل دهم به سلطنت میرسد، دوک دو ریشلیو، فرماندار سابق اودسا، شاعرانی چو لامارتین و وین یی را، چنانکه بودند، از درون و بیرون نشان دهد.
آراگُن میگوید: همه این حوادث راستینِ تاریخی را چنان کاویدهام که گویی هیچکدام از این وقایع در سال ۱۸۱۵ رخ نداده است. سرچشمه این حوادث در من و منحصراً در تجربه من است. این قصه، قصه آزمون من، دیدگاه من، و امروزی است.
معرفی کتاب هفته مقدس در روزنامه شرق:
قصه را دوباره بخوانید
پارسا شهری: زمانی که لویی آراگُن «هفته مقدس» را نوشت، منتقدان محافل سرمایهداری فریاد برآوردند که آراگُن با انتشار این رمان از واقعیت سوسیالیستی روی برگردانده و به انکار سوررآلیسم برخاسته است. آراگُن در پاسخ به ایندست منتقدانش گفت: قصه را دوباره بخوانید. از قضا آراگن معتقد بود هفته مقدس را با همان عقاید و با همین شیوه نوشته است. آنطور که محمدتقی غیاثی، مترجم فارسی این رمان نوشته است «شاعرِ قصهپرداز در کتاب خود با تحلیل واقعگرایانه رمانتیسم فرانسه، ضایعات آن را در دو چهره برجسته این مکتب مانند لامارتین و وینیی بهخوبی نشان میدهد. واقعگرایی سوسیالیستی بهتر از این؟» برخی دیگر نیز از رویآوردن آراگن به قصه تاریخی سخن به میان آوردند. اما خود آراگن معتقد بود اشخاص تاریخی به قصه توهم واقعیت نمیدهند و تنها بهانهای هستند که تا او بهراحتی حرفهایش را با مردم در میان بگذارد. عنوانِ کتاب خودْ داستان دیگری داشت. بسیاری تنها به دلیل این عنوان کتاب را نخواندند و فکر کردند آراگن از مسیر خود برگشته است. به هر تقدیر شاعر مطرح فرانسه این بار ماجرایی تاریخی را دستمایه اثر خود قرار داد و از حوادث هفته مقدس -که هفتهای است بین ١٨ تا ٢۵ مارس و برای مسیحیان روزهای مهمی است – در سال ١٨١۵ روایتی نو میسازد. ناپلئون پس از یک سال تبعید در جزیره الب فرار میکند و مخفیانه به خاک فرانسه وارد میشود و به سمت پاریس میرود. در میانه راه یاران و همفکرانش به او میپیوندند و همگی با هم به پایتخت میروند. ماجرا به لویی هجدهم گزارش میشود. پادشاه بختبرگشته که تازه به کشور بازگشته به هراس میافتد و به بهانه رژه از شهر خارج میشود. داستان حوادث منتهی به استقرار ناپلئون در پاریس و فرار لویی هجدهم به انگلستان را دربر دارد. غیاثی معتقد است برای آراگن حوادث هفته مقدس ١٨١۵ دستاویزی است تا او روند انقلاب کبیر فرانسه را بکاود و بازتابهای اجتماعی آن را از دیدگاه خود بررسی کند.
فصل دوازدهم رمان با عنوان «دره رود سُم» از مهمترین فصلهای کتاب اینطور آغاز میشود: «وقتی در پاسخ شعار مارک آنتو آندو وین یی، فریاد زندهباد امپراتور برخاست، تیر وی رها شد. سواران نخبه کسانی را که خائن میخواندند تا این لحظه هیچ وقت از روبرو ندیده بودند.» همزمان با اوجگرفتن داستان در این فصل، بیان شاعرانه پررنگتر میشود. در این فصل پس از آنکه دو افسر سوارهنظام، یکی از جبهه امپراتور (ناپلئون) و دیگری از جبهه پادشاه (لویی هجدهم) مقابل هم قرار میگیرند و حادثهای موجب رمکردن اسب یکی از آنها و زمینخوردن شدید او میشود، آراگن تمامقد در قامت یک شاعر ظاهر میشود: «… شانههای آفتاب زلف درختان را نوازش خواهد کرد… گلهای بنفش در میانه سبزینه کمرنگ جنگلها با آن جوانههای فندقی تازه رخ نمودهاند…» هر یک از این دو افسر نماینده بخشی از فرانسه دوپاره بین پادشاه و امپراتوراند. اهمیت این بخش در آن است که این دو افسر پیشتر در یک تابلوی نقاشی، یکی مدل بدن و دیگری مدل سرِ تصویر افسر سوارهنظامی بودهاند. جملهای که افسر وفادار به پادشاه و مدل سر در آن تابلو هنگام سپردن پیکر دشمن مجروح خود به پزشک معالج میگوید، درواقع اشارهای است به همین تابلو: «دکتر اینو عین تن خودم به دست شما میسپارم…» جالب اینکه آن نقاش، از شخصیتهای محوری داستان است. «ژریکو»، نقاش فرانسوی مطرح قرن نوزدهم، از بنیانگذاران مکتب رمانتیسیسم در نقاشی. با این همه رمان آراگن وقایعنگاری صرف تاریخی نیست، خود او نیز داستان را واکاوی دورانی میداند که میتواند داستانِ امروز او و دیگران باشد. «همه این حوادث راستین تاریخی را چنان کاویدهام که گویی هیچکدام از این وقایع در سال ۱۸۱۵ رخ نداده است. سرچشمه این حوادث در من و منحصرا در تجربه من است. این قصه، قصه آزمون من، دیدگاه من و امروزی است. اگر در سده نوزدهم، این تجربه و این دید وجود داشت، انقلاب به شکست نمیانجامید.» بعد آراگن ادامه میدهد که «شاید این بافته تاریخ را برگزیدم تا جان خود را از این وقایع سادهنما و خطی دنیا، دنیایی که من هم در آن مسیری را میپیمایم، برهانم.»