سیذارتا
شعری هندی
هرمان هسه
ترجمهٔ محمدرضا ایزدی
از متن کتاب سیذارتا:
لاشخواران پوستش را کندند، اسکلت شد، خاک شد، با هوا درآمیخت. و جان سیذارتا بازگشت، جان سپرد، پوسید، به خاک بدل شد. سرمستی غمبار چرخهٔ زندگی را چشید، همچون شکارچی در عطشی تازه بر شکاف ماند، جایی که چرخه پایان میپذیرفت، آنجا که انتهای ریشههاست، آنجا که ابدیت بیدرد آغاز میشد. حسهای خود را میمیراند، خاطره خود را میمیراند، از من خویش به هزار شکل غریب برون خزید، جانور شد، لاشه شد، چوب شد، آب شد، و هر بار از نو بیدار شد، خورشید یا ماه میدرخشید، باز همچنان من بود، در چرخهٔ حیات میچرخید، عطش را حس میکرد، بر عطش فائق میشد، عطشی نو حس میکرد.
دیدگاهتان را بنویسید: