معجزههای کوچک در دفتر اشیاء پیدا شده
معجزههای کوچک در دفتر اشیاء پیدا شده
سالواتوره باسیله
ترجمهٔ قاسم صنعوی
از متن کتاب معجزههای کوچک در دفتر اشیاء پیدا شده:
غرق در سکوت چیزهایی که احاطهاش میکردند به دوروبرش نگاه کرد. پرهیبهایشان را برانداز کرد، و برای نخستینبار پی برد که آنها هم دقیقاً مانند او رنگی ندارند. با خودش فکر کرد درواقع تمام چیزهایی که او دور خودش جمع کرده فقط مهرومومهایی هستند نهادهشده بر قفلهای زندگی که وقتی باز شوند اندوه رها خواهند کرد؛ سدهای کوچکی هستند که خود او دور تنهاییاش کشیده تا آن را تحملپذیر و درنتیجه مطمئنتر کند.
… چیزی نمیماند آنها از من شکایت کنند، زیرا من آمده بودم که کارد را در زخم تکان دهم. اتفاقی که میافتاد این بود. برخی از آنها زندگی تازهای ترتیب داده بودند، برخی عشق تازهای پیدا کرده بودند، برخی دیگر هنوز در خیابان، زیر پلها، در کلبهای یا در زیر کارتنها بودند، زیرا به این نحو بود که احساس میکردند آزادند … و من چه میتوانستم بگویم؟ به خانهتان برگردید؟ به چه حقی؟ هرکسی آزاد است هرچه میخواهد بکند.